میراث ادبی ایران و جهان (آرش کمانگیر 1)

ساخت وبلاگ
 

 

برف می بارد. 

برف می بارد به روی خار و خارا سنگ. 

کوه ها خاموش، 

دره ها دلتنگ؛ 

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ... 

 

 

بر نمی شد گر ز بام کلبه ها دودی، 

یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد، 

رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان، 

ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته ی دمسرد؟ 

 

آنک،آنک کلبه ای روشن، 

روی تپه،روبروی من ... 

در گشودندم، 

مهربانی ها نمودندم، 

زود دانستم، 

که دور از داستان خشم برف و سوز، 

در کنار شعله ی آتش، 

قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز :

  

 

«گفته بودم زندگی زیباست. 

گفته و ناگفته،ای بس نکته ها کاینجاست. 

آسمان باز؛ 

آفتابِ زر؛ 

باغهای گل؛ 

دشت های بی در و پیکر؛ 

 

سر برون آوردن گل از درون برف؛ 

تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛ 

بوی خاک عطر باران خورده در کهسار؛ 

خواب گندمزارها در چشمه ی مهتاب؛ 

 

آمدن،رفتن،دویدن؛ 

عشق ورزیدن؛ 

در غم انسان نشستن؛ 

پا بپای شادمانی های مردم پای کوبیدن؛ 

 

 

کار کردن،کار کردن، 

آرمیدن؛ 

چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن. 

جرعه هایی از سبوی تازه ی آب پاک نوشیدن؛ 

 

گوسفندان را سحرگاهان بسوی کوه راندن؛ 

هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن؛ 

نیمروز خستگی را در پناه کوه ماندن؛ 

گاهگاهی، 

زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته، 

قصه های در هم غم را ز نم نم های بارانها شنیدن؛ 

بی تکان گهواره ی رنگین کمان را 

در کنار بام دیدن؛ 

یا شب برفی، 

پیش آتش ها نشستن، 

دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن ...

  

  

 

 آری،آری،زندگی زیباست. 

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست. 

گر بیفروزیش،رقص شعله اش در هر کران پیداست. 

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست.» 

 

 

 

ششم و متوسطه اول...
ما را در سایت ششم و متوسطه اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golzhya بازدید : 190 تاريخ : يکشنبه 18 آذر 1397 ساعت: 2:15