مردم بسیار خوشبخت!

ساخت وبلاگ

   مـا مـردم بسیـار خوشبـختی بودیـم که خداوند سه

پـسـر به مـا عطـا کرده بـود که هـر کدام با شخصـیـت

منحصـر به فرد خود شادی و لذت بی نهایتی را با خود

به زندگـی ما آورده بود و به قـول معروف هر کدام مثل

گلـی با عطـر و بـوی اختصاصی اش، طـراوت و صفای

دیگری به خانه و کاشانـه ی ما بخشیـده بود. در میان

این سه عطیـه ی دوست داشتنـی، پسر وسطی ما،

«بیلی» به خوش بینی معروف بود او هر روز صبح زود

ساعـت پنـج از خواب بیـدار می شد و همـان طـور که

طاقبـاز روی زمیـن دراز کشیـده بود می گفت:«عـجب

صبـح قشنگی! من صـدای آواز پرندگان رامی شنوم.»

وقتـی به او می گفتیـم که با مـا حرف نـزنـد و بگـذارد

بخوابیم، می گفت من دارم با خودم صحبت می کنم!

   یک بـار بیلـی کـوچولـو در کودکـستـان بـه خواسـت

معلمش یک ببر را نقاشی کردکه صورتش کج و معوج

بود و یک چشمـش هـم بستـه بود. وقتی معلـم از او

پرسید که چرا چشم ببـر را درست نکشیـده، بیلی با

خوشحالی گفته بود:«او دارد به ما و بقیـه ی بچه ها

 چشمک می زند.»

   وقتی که پسر خوشبین ما، پنج سالش بود با برادر

بزرگترش در باره ی اینکه مجری تی وی طاس است،

بحثش شده بـود. بیلی می گفـت: «او طاس نیست،

فقط وقتی که با ما حرف می زنـد،سرش بی موست

وگرنه مثل بابا وقتـی که برمـی گردد که برود، سرش

پر از موست.»

   چند وقـت پیش بـود که آن حادثه ی باور نکردنی و

تلخ اتفاق افتاد؛ پسر کوچک ما «تانر» تب کرد و یکی

دو روز بعد از دنیا رفت.وقتی او را به خاک سپردیم به

خانه برگشتیـم و چنـد ساعتی را با یاد و خاطـره اش

بدون اینکه بتوانیم حرفی بزنیـم پشت سر گذاشتیـم.

آن شب وقتی مثـل همیشـه کنار بیلی و پسر دیگرم

دراز کـشیـدم تا از روزی که گـذرانـدنـد بـرایـم صحبـت

بکنند و بخوابند،حرف زیادی برای گفتن نداشتیم،ولی

ناگهان بیلی که فقط هفت سال داشت لب به سخن

گشود و گفت:« من برای خودمان متأسفم ولی برای

دیگران خیلی بیشتـر متأسفم!» پرسیدم: این دیگران

چه کسـانـی هستنـد؟ گفـت:«مـا خیلـی خوشبـخت

بودیم که بیست مـاه تمام با تانـر آشنـا بودیـم و بـا او

زندگی کردیم، فکـرشـو بکـن پـدر، خیلی از آدما آنقدر

خوشبـخت نبودنـد و این فرصـت را نداشتنـد که حتی

یک ساعت با تانر بسر ببرند؛پس ما خیلی خوشبخت

هستیم پدر!»

+ نوشته شده در جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ ساعت 23:14 توسط بهمن طالبی  | 

ششم و متوسطه اول...
ما را در سایت ششم و متوسطه اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golzhya بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 26 مرداد 1401 ساعت: 13:15