یه روز یه خونه ای بود که تابستونا ...

ساخت وبلاگ

یه روز یه خونه اي بود که ...

يه ديواره ، يه ديواره ، يه ديواره ... يه ديواره كه پشتش هيچی نداره

توکه ديوارو پوشيدن سيه ابرون نمياد ... ديگه خورشيد از توشون بيرون

يه پرنده س ،‌ يه پرنده س ، يه پرنده س ...

يه پرنده س که از پرواز خود خسته س

بن بالشو بستن دست ديروزا ، نمياد ... ديگه حتی به يادش فردا

يه روز يه خونه ای بود كه تابستونا ... روی پشت بومش ولو می شد خورشيد

درخت انجير پيری كه تو باغ بود ... همه ی كودكی های مرا می ديد

يه آوازه ،‌ يه آوازه ، يه آوازه ... يه آوازه كه تو سينه م شده انبار

يه اشكيه كه می چكه روی گيتار ... به اين ها عاقبت كی گيرد اين كار

يه مردابه ، يه مردابه ،‌ يه مردابه ... يه مردابه توی تن از فراموشی

چراغی كه می ره رو به خاموشی ... نگردد شعله ور بيهوده می كوشی


برچسب‌ها: فرامرز اصلانی, آواهای سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:15&nbsp توسط بهمن طالبی  | 

ششم و متوسطه اول...
ما را در سایت ششم و متوسطه اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golzhya بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 20:01