از داستان آدم و حوا چه می آموزیم؟

ساخت وبلاگ
 

 

           آیا دین و علم با هم نمی سازند؟

 

   داستـان آدم و حوا هم در تـورات و هم در قـرآن آمده

اسـت. آدم و همسـرش در بهشت حق دارند از نعمتها

و ثمـرات آن اسـتفـاده کننـد ولی یـک درخت اسـت که

نبـاید به آن نزدیک شوند و از میوه ی آن بخورند. آدم از

میــوه ی آن درخت خورد و بـه همیـن دلیل از بهـشـت

رانـده شـد. مـسئـلـه ایـن اسـت که آن درخت چگونـه

درختـی بوده است؟ از متن قـرآن و از مسلّمات روایات

اسـلامی برمی آیـد که آن میـوه ی ممنـوع به جنبه ی

حیـوانیـت انسـان مـربـوط مـی شـود و نـه به جنبـه ی

انسـانیـت انسـان، یعنی یک امـری بـوده از مقـولـه ی

شهـوات، مثل حرص یا حسـد یا طمع:

    به درخت حرص نزدیـک مشو، یعنی حریـص نباش؛

    به درخت حسـد نزدیـک مشو، یعنی حسادت نورز؛

    به درخت طمع نزدیک نشو، یعنی اهل طمع نباش.

   ولی آدم از آدمیت خود تنزّل کرد و به آن نزدیک شد؛

به حرص، به طمع، به حسد، به تکبّـر،به این چیزهایی

که سقـوط انسانیـت اوست، نزدیـک شد. به او گفتنـد

باید بیرون بروی. اینـجا دیگر جای تـو نیست، برو بیرون.

   در تـورات، تـحریـف کننـدگان،قـضیـه را به ایـن شـکل

جلوه داده اند که آن درخت مربـوط به جنبه ی انسانیت

آدم است،نه حیوانیتش. دو کمـال برای او وجود داشت

و خدا می خواسـت آن دو را از انسان دریـغ کنـد: یکی

«معـرفـت» و دیگری «جاودانـگـی». خدا نمی خواست

این دو را به آدم بدهد. آدم از درخت «شناخت» چشید

و چشمش باز شـد. با خود گفت: تا به حال کور بـودم،

تازه چشمانم باز شد، تازه می فهمـم خوب یعنی چه،

بد یعنی چه.

 

 

   خدا به فرشتگان گفت: دیدید! ما نمی خواستیم او

از درخت معرفت و شناخت بخورد و شنـاخت پیـدا کند

و بینا شود، امـا او این کار را کرد و حالا که چشمانش

باز شده،ممکن است از درخت جاودانگی هم بخورد و

جاودانـه نیز بشود، پس بهتر است که او را از بهشـت

بیرون کنیم.

    اما در قـرآن، داستـان نزدیک شدن آدم به آن درخت،

بعد از داستـان یاد دادن اسمـاء آمده اسـت، یعنی آدم

پیش از آن که به بهشت برود و به او بگویند اینجا بمان،

چشمش باز شده بود و همه ی حقایق عالم را آموخته

بود. آدم بود و در بهشت بـود، نـه یـک حیـوان چشـم و

گوش بستـه، که با خوردن میـوه ی آن درخت چشمش

باز شـود. آدم بود که رفت به بهشـت: چون عـارف بود،

چون شنـاخت داشـت، چون حقایـق را می دانست. 

 

 

 

 

 

 

 

 

                      

                        

                          

                        

                          آیه 31 سوره ی بقره

    آدم را از این جهـت بیـرون کردنـد که از آدمیـت خارج

شد، با آن همه علـم و معرفـت، اسیـر هـوا و هوسش

شد.بنابراین به او گفتند اینجا جای آدم است،برو بیرون.

   «آدم» به لـوازم شنـاخت خود عمـل نکـرد:

   شناخت،به انسان جهان بینی می دهد. جهان بینی

به او ایدئولوژی می دهد و باید و نبایـدها را برای انسان

مـعلـوم می کنـد. پس، از او عمل می خواهـد. من آدم

هستم، همه ی حقایـق را می دانم، این می دانـم ها

به مـن جهـان را به شـکل خاصـی نشـان می دهـد، و

چون جهان را این گونه می بینم پس باید و نبایـدهـایی

برایـم به وجود می آیـد، ولـی مـن به این باید و نبایدها

اعـتـنـا نمی کنـم، احسـاس مسئـولیت نمی کنم، یک

وسوسه گر می آید و به من می گوید آن درخت،درخت

شناخت است و خدا حسودیش می شـود تو شنـاخت

پیدا کنی، از میوه ی آن بـخور ... و من به این وسوسه

تن بدهم و کار ممنوع را بکنـم! این بود که به او گفتنـد:

ای آدم!مگر می شود انسان عقیده و ایدئولوژی داشته

باشد ولی تاب تحمل کوچک ترین محرومیـت را نداشته

باشد؟ مگر می شود که آدم عقیـده داشتـه باشد ولی

به راحتی اسیـر وسوسـه هـا شود؟ مگـر می شود که

آدم ایدئـولـوژی داشتـه باشـد ولـی تقـوا و خودنگهداری

نداشتـه باشد؟

 

 

    پس در منطـق اسلام چون آدم به مـرحله ی چهـارم

شناخت خود عمـل نکـرد، از بهشـت رانـده شد. یعنـی

شنـاخت پیـدا کـرد، جهـان بینـی پیـدا کرد، ایـدئـولـوژی

پیدا کرد، این اصـول و عقاید و قوانین او را ملزم به عمل

کرد، ولی به این جا که رسید، پایش لغزید و ...

   ولی در تورات داستان به این صـورت درآمـده که چون

شنـاخت پیـدا کرده، او را بیرون کردند، یعنی: انسان یا

باید امـر خدا را بپـذیرد یا باید عقلـش را به کار گیـرد، یا

باید دین و مذهـب داشت و کور بود، یا فهمید و عصیان

کرد، یا بایـد چون بره ای چشم و گـوش بستـه اطاعت

کرد و فرمان برد و به بهشت رفت، یا چشمها را گشود

و راه زندگی واقعـی را انتـخاب کرد و به جهنـم رفت! یا

باید برده بود و به بهشت رفت، یا باید ارباب بود و بهای

آن را بـه جان خریـد.

 

 

   می بینیـد نتیـجه ی تحریف داستان «هبوط» به کجا

می انجامد:  «هر قدمی که علـم جلو می گذارد، دین

یک قدم از زندگـی انسان بیـرون می رود.»!

  

 

ششم و متوسطه اول...
ما را در سایت ششم و متوسطه اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golzhya بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 21:52