یدالله مع الجماعة

ساخت وبلاگ

 

   دو سه سال پیش بود که ششم رو درس می دادم. چند روز

 

مانده بود به امتحانـات خرداد و ... بچه ها اصـرار داشتند که در

 

کـلاس درسشـان رو دوره کنـنـد، چون خارج از کـلاس که تـنهـا 

 

می شونـد، تمـایلـی به درس ندارنـد. از خود من مثل می زدند

 

که گفته بودم: «اشتها، زیر گاز است». می گفتنـد حالا که سر

 

سفره نشسته ایم اشتهای درس خواندن داریـم، بعدش معلوم

 

نیست.

 

  القصه چون اون زنگ ادبیات داشتیم، گفتم هر یک از شما توی

 

دفتر املاش 5 صفحه از کتاب «بخوانیم» رو واژه های دشوارشو

 

بنـویسـه. صفـحات رو معلـوم کردیـم و روی وایـت برد نوشتیـم و

 

بچه ها شروع کردن به لغت درآوردن... نیمـی از کلاس رو به این

 

کار گذروندیم. بعد یکی یکی بچه ها رو صدا کردم پای تختـه و از

 

روی دفتـر خودشـون، لغت هایـی که درآورده بودن رو مـی گفتم

 

روی تختـه بنـویسن تـا بقیـه ی همکلاسـاشـون اونـا رو هم وارد

 

دفترشون کنن. به این ترتیب در 50 دقیقه همـه ی بچه ها تمام

 

لغت های دشوار کل کتاب رو در دفتـر امـلاشون حاضر داشتند و

 

برای امتحان کافی بود همون ها رو یکی دوبار مرور کنند.

 

  آخر کلاس گفـتم: «مـی بینـیـد وقتـی مـی گـن دسـت خدا بـا

 

جماعته، یعنی چی؟!»

 

ششم و متوسطه اول...
ما را در سایت ششم و متوسطه اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golzhya بازدید : 160 تاريخ : شنبه 12 مرداد 1398 ساعت: 13:27