«جو» چنـدان بی جان شـده بود که بدخواهـی او معلـوم نبـود. پایک که
لنگ شده بود، نیمه بیهوش بود و آن قدر حالش به جا نبود که دیگر تمارض
کند و از زیر کار در برود. سول لکز یک چشم هنوز به سورتمه کشی وفادار
بود و از این بابت دلگیر بود که آنقدر که باید نیرو نداشت که بتواند سورتمه
را خوب بکشد. تیک هم که تا آن زمستان آنقدر سفـر نکرده بود، حال و روز
خوشی نداشت. باک که هنوز سر دسته بود، دیگر نظـم و ترتیـب نمی داد
و کـوششـی هـم بـرای اِعـاده ی آن نمـی کـرد. از فـرط ضـعـف، چشمـش
نمـی دیـد و راه را از سـفیـدی آن و از بـرخورد آن با دسـت و پـایـش تـمـیـز
می داد.
بهـار آمـده بود، اما نه آن سه تن آن را می فهمیـدند و نه سگها. ساعت
سه بعد از نیمه شب، سحر می شد و روز تا ساعـت نه ادامـه داشت. در
تمام مدت روز خورشیـد می درخشیـد. سکوت غول آسـای زمستـان جای
خود را بـه آهنـگ بیـداری بـهـار داده بـود، و این آهنـگ از تمـام زمیـن که با
زندگی هم آغوش شده بود، برمی خاست. شیره ی کاج هـا جانـدار شده
بود. بیـدها و درختهای دیگر شمالی شکوفـه می کرد. بوتـه ها لباس سبز
نویی در بر می کردند. سوسک هـا شب هنـگام می خواندنـد و در هنگام
روز تمـام خزنـده ها آفتابـی مـی شدنـد. کبـک هـا و دارکوب هـا در جنـگل
می خواندنـد و بر درختهـا می کوفتنـد. سمـورها و پرنـده هـای کوچک آواز
می خواندند و بالاتر در آسمان پرنده های شکاری که از جنـوب آمده بودند
نعره ای می زدند که هوا را می لرزاند.
از سـراشیـب هر تپـه ای زمـزمـه ی آب و مـوسیـقـی جاودیـی چشمـه
سارها به گوش می رسید. همه چیز در جنب و جوش و حرکت و تقـلا بود.
رودخانه ی یـوکان تلاش می کرد تا یخـی را که راهش را بسته بود از خود
بـرانـد. آب روان یـخ را از زیـر مـی خورد و آفتاب سـوزان از بالا. سوراخهـای
هوایی تشکیل می شد، سطح یخ ترک برمی داشت و روی یـخ می دوید
و قطعات از هم می گسست و در رودخانه روان می شد.
در میـان این همـه جنبـش و شکفتـن و کوفتـن و بیـدار شـدن، زیر آفتاب
درخشـان و نـسیـم وزان، آن دو مــرد و یـک زن و آن چنـد سگ اسـکـیمـو،
همچون کسانی که رو به مـرگ بودند، افتان و لغـزان پیش می رفتند.
در حالی که سگها بین راه بر زمین می افتادند،مرسده سوار برسورتمه
می گریست، و هـال زیر لب بد و بیـراه می گفت، و چشمـان شارل اشک
آلود بود، آنها وارد اردوی «جان ثورنتون» در دهانه ی «رود سفیـد» شدند.
ششم و متوسطه اول...
برچسب : نویسنده : golzhya بازدید : 141