مرگ و زندگی

ساخت وبلاگ

آثار گوش سپردن به ندای مرگ!

قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: شاید شما هم افراد زیادی را در اطراف خود دیده باشید که تا حرف مرگ و جهانی دیگر پیش می آید فوراً بحث را عوض می نمایند و به نحوی خود را از این واقعیت مسلم منحرف می کنند ولی این افراد باید بدانند تفکر و تامل نمودن در باب مرگ دارای آثاری در زندگی افراد می باشد!

به گفته علامه جعفری توجه به ندای مرگ، آثار چندی بر جای می گذارد:

1. کسی که گوش خود را با طنین مرگ آشنا می سازد، بی تردید از پیش در باب زندگی و هدف آن اندیشیده است.

2. شنیدن اختیاری طنین مرگ سبب می شود آدمی خود را برای ورود به حیات دیگر آماده سازد؛ زیرا مرگ از نظر چنین فردی گذرگاهی به سرای ابدی است.

3. انسان آماده برای مرگ، ترسی به خود راه نمی دهد:
چون مرگ رسد چرا هراسم                کان راه به توست می شناسم
از خوردگهی به خوابگاهی                  وز خوابگهی به بزم شاهی
چون شوق تو هست خانه خیزم          خوش خسبم و شادمانه خیزم
اما فرود آمدن اجباری فریاد مرگ به گوش آدمی، جز به وحشت انداختن و رویاروی کردن او با مهیبت ترین و جانکاه ترین حادثه، نتیجه در برندارد.

4. کسی که به ندای مرگ گوش فرا می دهد، نگاه دیگری به جهان هستی دارد. وی جهان را جایگاه رشد و کمال می داند، نه واقعیتی پوچ و عبث:
این جهان هم چون درخت است ای کرام                    ما بر او چون میوه های نیم خام
سخت گیرد خام ها مر شاخ را                                 زآنکه در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب گزان                         سست گیرد شاخه ها را بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان                            سست شد بر آدمی ملک جهان

5. گوش نکردن به ندای مرگ، سبب می شود تا درون آدمی با آرزوهای دروغین اشغال شود و او مملوک بی اختیار دنیا گردد. در اثر بی توجهی به مرگ، آدمی از استعدادها و امکانات وجودی خود غافل می شود و نه تنها همه موجودیت خود را بدون دریافت قیمت مناسب به این دنیا ارزانی می دارد، بلکه به این باختن نابخردانه خود هم افتخار می کند.
بی قدریم نگر که به هیچم خرید و من                     شرمنده ام هنوز خریدار خویش را
بی تردید تأمل در باب مرگ مانع از شوخی گرفتن حیات است. آدمی که در باب مرگ می اندیشد، با واقعیت های بازی نمی کند. تأمل درباره مرگ سبب می شود سرمایه عمر به هدر نرود و به درستی که زبان حال آنانی که مرگ را جدی نمی گیرند، چنین است:
افسوس که ایام جوانی بگذشت                             سرمایه عمر جاودانی بگذشت
تشنه به کنار جوی چندان خفتم                            کز جوی من آب زندگانی بگذشت

هر اندازه كه شخصيت آدمى در يك جامعه چشمگيرتر بوده باشد ، بهمان اندازه عظمت و پستى هاى او در افراد و شئون جامعه مؤثر ميباشد ، زيرا يكى از مختصات انسانهاى معمولى قرارگرفتن در جاذبيت شخصيت ها است ، بهمين جهت است كه مى توان گفت : يكى از عوامل مهم تعيين سرنوشت زندگى براى مردم معمولى ، شخصيتهائى هستند كه توانسته اند خود را در جامعه مطرح

 

[ 193 ] نمايند . ناتوانى اين مردم از درك مشكلات زندگى و تشخيص قطعى و همه جانبه مصالح و مفاسد آن از يكطرف ، و علاقه جدى به داشتن امتيازاتى كه شخصيت هاى چشمگير بدست مى آورند و اشتياق فراوان به داشتن صفات برجسته يا براى رسيدن به رشد و كمال و يا براى ارضاى حس خودخواهى ، زطرف ديگر عواملى هستند كه مى توانند مردم را به دنبال شخصيت ها بكشند . اين پديده تقريبا يك امر طبيعى است و منهاى عامل خودخواهى نه تنها جرمى براى مردم محسوب نمى گردد ، بلكه مى توان اين پديده را به عنوان نيروى محرك تلقى نمود كه اگر بطور منطقى مورد بهره بردارى قرار بگيرد ، كاملا مفيد مى باشد زيرا اغلب مردم معمولى هم از درك واقعيتها و اصول و قوانين تكامل ناتوانند و هم آن قدرت گذشت از خودخواهى و لذائذ شخصى را ندارند كه خود به خود به سوى واقعيات كشيده شوند ، در صورتيكه شخصيت ها و نتايجى كه آنان از امتيازات خود در زندگى اجتماعى مى گيرند ، براى مردم معمولى ملموس تر بوده قدرت تحريكشان بيشتر مى باشد . بنابراين ، در اصلاح پديده تبعيت مردم از شخصيت ها ، تكليف شخصيت ها اينست كه وضع خود را اصلاح نموده از فساد مردم به وسيله اشتياقى كه به پيروى از آنان دارند ، برحذر باشند و بهراسند . با ملاحظه دقيق در اين پديده پيروى است كه ميتوان گفت :

 

مقدار بسيار فراوانى از تباهى هاى زندگى مادى و معنوى مردم معمولى در طول تاريخ ، معلول قرارگرفتن آنان در جاذبيت شخصيت هاى چشمگير ميباشد لذا قاطعانه بايد گفت كه عقل و وجدان يك انسان كه بجهت داشتن امتياز يا امتيازاتى براى مردم جوامع مطرح شده است ، توجيه كننده عقول و وجدانهاى همان مردم مى باشد . اين توجيه ممكن است محسوس و ملموس بوده مانند معلمان و مربيان با خط مستقيم عقل و وجدان متعلم و مورد تربيت را در مسير گرديدن قرار بدهد . و ممكن است به شكلى غير محسوس و غير ملموس در عقول و وجدانهاى مردم نفوذ نمايد ، حتى بدون آنكه مردم به آن نفوذ آگاهى داشته

 

[ 194 ] باشند . اكنون ميتوانيم اين نتيجه را بگيريم كه يك شخصيت خردمند و سازنده چنانچه از تجربيات و اندوخته هاى جامعه خود بهره مند ميگردد ، مردم آن جامعه از عقل و وجدان آن خردمند سازنده متأثر شده براى تطبيق دادن خود به شخصيت مفروض ، انعطاف مى پذيرد و بهره ور ميگردد . و بالعكس ، نيز صحيح است كه يك شخصيت چشمگير فاسد ، با اينكه از تجربيات و اندوخته هاى فكرى و عضلانى مردم يك جامعه بهره مند ميگردد ، با كمال وقاحت و رذالت ، عوضى كه ميپردازد فاسدكردن عقول و وجدانهاى آن مردم و وادار كردن آنان به جرم خطا و انحراف مى باشد . جاى شگفتى است كه اين شخصيت هاى فاسد و مفسد در اين معامله تبهكارانه طلبكار هم مى شوند و وضعى پيش مى آورند كه مردم درباره احترام و تجليل از آنان به شرمندگى و قصور خود اعتراف نمايند اين نابخردان چشمگير نمى دانند كه بالاخره آن مردم ، در حال يا آينده با وجدان حساس خود بخوبى درك خواهند كرد كه حتى عامل پوزش و شرمندگى كه در معامله تبهكارانه احساس كرده اند ، خود معلول نابكارى ماهرانه آن چشمگيران ضد عقل و وجدان بوده است . قطعى است كه در آن هنگام كه مردم توانستند از جاذبيت دروغين آن عوامل جرم و بدبختى رها شوند ، خواهند گفت :

 

 

 

 

 

بى قدريم نگر كه به هيچم خريد و من شرمنده ام هنوز خريدار خويش را

شرمنده ام هنوز خريدار خويش را شرمنده ام هنوز خريدار خويش را

و درك خواهند كرد كه خود اين بى قدرى و بى ارزشى يكى از نتايج قرارگرفتن آنان در جاذبيت دروغين آن بافندگان تارهاى عنكبوتى براى شكار ناتوان مگس صفت بوده است . ممكن است بگوئيد ، يك شخصيت داراى مدتى محدود از زندگانى است ، با اينحال چطور ممكن است خطاهاى نامحدود كسانى را كه تحت تأثير او مرتكب خطاها شده اند ، بر دوش بكشد ؟

 

پاسخ اين اعتراض روشن است ، زيرا آن لذايذ نامحدود كه از خودخواهى ها

 

[ 195 ] و قراردادن مردم در جاذبيت شخصيت خود برده است ، مى تواند معادل كيفر آن خطاها بوده باشد كه مردم در تحت تأثير شخصيت او مرتكب شده اند .

 

+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ساعت 10:46 توسط بهمن طالبی  | 

ششم و متوسطه اول...
ما را در سایت ششم و متوسطه اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golzhya بازدید : 125 تاريخ : جمعه 25 آذر 1401 ساعت: 18:31